سندل آغا فاکر مشکی
آغا فاکر
نمیشه هر وقت که رانندگی میکنیم، درست و حسابی دقت کنیم چی داره در اطرافمون توی این شهر میگذره، مگر اینکه یههو به دلیلی توجهمون از رانندگی و در رفتن از ترافیک به چیزی گیر کنه…
منم یه روز که بچههارو از مدرسه میآوردم، یکی از بچهها گفت:
«مامان! این محبتهای روی دیوار رو دیدی؟!!!»
و همون لحظه پیچیدم و رفتیم دنبال یه محبت؛ محبتی که مثل اسم رمز نسل زی عمل کرده بود و به سرعت اونا کشفش کرده بودن…
و از اون روز آرزوم شد همکاری آغابیبی با آقای محبت؛ یعنی محبتی که اقای فاکر ، روی دیوارهای شهر تهران به تصویر میکشید.
و یاسی طی، منو با این آرزوم (آقای فاکر) آشنا کرد…
و دیگه بقیهی داستان، باشه برای یه شب دیگه از این هزار و یک شب…
مهرنوش شاهحسینی